کوچکانه
کوچکم نه چون دستانم کوتاه اند
کوچکم نه چون بی زبانم
کوچکم نه چون مانند کودک، معصوم و بی گناهم
من پر از گناه و اشتباهم
کوچکم نه چون بی زبانم
کوچکم نه چون مانند کودک، معصوم و بی گناهم
من پر از گناه و اشتباهم
کوچکم نه چون هيچ نمی دانم
عالم نيستم اما
می دانم انچه که بايد بدانم
عالم نيستم اما
می دانم انچه که بايد بدانم
کوچکم نه چون حال و هوای بازی ميان برگ های پاييزی را دارم
کوچکم نه چون برای آبنبات چوبی و يا عروسک سخن گو می گريم و پا بر زمين می کوبم
کوچکم نه چون قصه ی دختر شاه پريون و پسرک چوپان را دوست دارم
کوچکم نه چون کوچکم
کوچکم زيرا پنهانم
زير دست هايت همچون ذره ای غبارم
کوچکم
آری
در چشمان تو همچون قطره ای اشک
آری
در چشمان تو همچون قطره ای اشک
کوچک و خارم
<< Home