Monday, June 06, 2005

من همان باد ام

باد می وزد. به راستی که قوی می وزد. شايد درخت قديمی کنار پنجره را بالاخره از پای درآورد و بر زمين زند. اما مگر امکان دارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
درخت سال هاست که ريشه بر خاک فرو برده و محکم تر از هميشه بر جای خود ايستاده است. مگر می شود آن هيکل عظيم و تنومندش را حتی کمی لرزاند؟ با آن شاخه های بزرگ و تيزش آنقدر بر سر و صورتت می زند تا به جای او تو از پای در آیی. نه نه. امکان ندارد. درخت قوی تر از ان است که تو می پنداری.
حرف هايی که هميشه فکر و روحم را با آن پر کرده اند. مجالی نيست. به زمينش می اندازم. ريشه اش را از خاک با تمام وجود بيرون می کشم. شاخه هايش را با آنکه چهره ام را از بين خواهد برد با نيرويی که در بدن دارم خواهم شکاند. من باد خواهم شد و اين بار به جای پرپر کردن گل های باغچه، درخت قديمی را به زمين خواهم انداخت.