Saturday, November 05, 2005

فردايی ديگر

داخل و خارج
يکی نيست
سياه و ديگری خاکستريست
لعنت بر او باد که به باد سپردش و روز بازگشت صدا را از ياد برد
و سکوتش هميشگيست
باد نمی نالد
ستاره در خواب است
و ما می خوارگانيم
و می نوازيم صدای گذشتگان را!
نوای کوچه های خالی
برگ های پاييزی
امواج خشمگين دريا
می سراييم از اعماق وجود
درديست پنهان
و شايد درمانيست برای بی صدايی هامان
که می دانند
هيچ
مگر او که صدا را برد و زمان را روی علامت سوال گذاشت و رفت
....تنها او می داند