Saturday, September 24, 2005

اگه رفت ديگه رفت


تق تق
سپيد:سلام
نازنين: سلام
سپيد: می تونم بيام تو؟
نه ولش کن همين جا دم در خوبه. خوبی؟
نازنين: می گذره ديگه. هنوز زنده ايم
سپيد: داشتی باز می نوشتی؟
نازنين: آره ديگه. مگه کار ديگه ای هم هست؟ منم و يه قلم و کاغذ
سپيد: عاشقونه؟
نازنين: مارو چه به عشق؟
سپيد: تراژدی؟
نازنين: ای بگی نگی
سپيد: کيا توشند؟
نازنين: دو تا کلاغ
سپيد: کلاغ؟ باز زدی تو خط ايما و اشاره؟
نازنين: اينم زبون ماست ديگه
سپيد: کی تموم ميشه؟
نازنين: هر وقت که بشه. می خوای بيای تو؟ قهوه آماده است
سپيد: نه خوبه بايد برم. چند ساعت ديگه پرواز دارم
نازنين: نمی دونستم. کجا ميری؟
سپيد: يه جريزه وسط دل دريا
نازنين: جالبه. تنها ميری؟
سپيد: آره. حال دوستا رو ندارم. ميدونی که
..............:نازنين
سپيد: راستش اومدم خدافظی
نازنين: چه جالب راستی راستی رفتنی شدی؟
سپيد: اونی که مياد يه روزم ميره
نازنين: حرف خودمو به خودم بر می گردونی؟
سپيد: يه ياداوری ديگه
نازنين: آره
سپيد: خب من بايد برم
نازنين: پس رفتی؟
سپيد: اينجور بوش مياد
نازنين: خدافظ
سپيد: خدافظ
سپيد رفت. رفت و ديگه هم برنگشت. ما ديشب عشق بازی کردیم و اون امروز بار سفر رو بست. راستی سپيد کجا رفت؟؟؟