Sunday, December 11, 2005

هيس!!! صدای ساعت زمان مياد

تيک تاک
تيک تاک
تيک تاک
تيک تاک
تيک تاک
تيک تاک
تيک تاک
تيک تاک
تيک تاک
تيک تاک
تيک تاک
تيک تاک
تيک تاک
تيک تاک
تيک تاک
تيک تاک
........
!!!!!!!!!!! اِ
چی شد؟
چرا قطع شد؟
هی هی هی
با توام
آهان تو
همونی که اون گوشه کنج خونه نشسته داره ناخوناشو دونه دونه می جوئه و موهاشو دسته دسته می کنه
آره مگه نمی بينی؟
دارم تو رو ميگم
تو
فقط صدای زمانو می شنوی که به کندی دارن برا خودشون رو اعصابت رژه ميرند
فقط چشات اون عقربه های سياه ساعتو می بيننه
اون چاقه که جون ميده از جاش جم بخوره وسطيه بگی نگی حرکتی می کنه و اون کوچيکه هم راه رفتنش به درد پيچ و مهره های ساعته می خوره
پس اين شده همه زندگيت
يواش يواش بدون اينکه حتی خودت بدونی تبديل شدی به زمان! عين همون عقربه ها! سياه و خسته کننده
!آهای با تو ام
سلام
سلام
بازم سلام
: ميگم
قدم
: بگو
سرعت
: ميگم
حرکت
: بگو
امروز و شايد کمی اميد
!!!! زمان نباش
!!!! خاطره نباش
!!!! حتی فردا نباش
!!!! امروز باش
امروز
به همراه زمان