Thursday, February 23, 2006

زندگی انقدرام که ميگن کوتاه نيست

!!!سپيد: زندگی انقدرام کوتاه نيست که ميگنا
(نازنين: چه طور؟ (باز شروع شد! فلسفه بافی جناب سپيد
سپيد: ببيبن عزيزم اگه زندگی انقدر کوتاه بود که تو يه چشم به هم زدن تموم ميشد الان اين همه خاطره و عکس و کتاب از من و تو باقی نمونده بود. بايد همون روز اول که همو ديديم تموم ميشد الان مشغول کفن پوسوندن بوديم. در عوض نشستيم اينجا داريم برنامه برای دو ماه ديگمونو می زيريم. حالا بماند از او قلک شکستمون که از ۲ سال پيش داريم ”ثروتمون“ رو توش انبار ميکنيم برا موقع پيری و بی حوصلگی
نازنين: چرا چرت و پرت ميگی؟ اينکه ميگن زندگی کوتاه برا اينه که وقتی رسيدی به يه سنی ميبينی ای دل غافل ديدی هيچ غلطی تو زندگيم نکردم؟ الانم ديگه کار از کار گذشته. به گذشته که نميشه برگشت. مثلا همين آقای محبی ( مرد آشنا که ثروت و زندگيشو تو قمار باخته. اونم چه ثروتی!!!) فکر می کنی اگه ازش بپرسن زندگی برات سريع گذشته با کند ميگه چی؟
سپيد: خانوم جان کی ميگه نميشه برگشت به گذشته؟ اشتباهی شده تو گذشته خيلی چيزا رو از دست دادی. قبول! اما چرا پا نميشی بری دوباره بسازيش؟ مگه آدما ميدونن کی ميميرن؟ نمونش علی خودمون. ( علی از زمانی که يادشه سرطان ... داشته. دکترا جوابش کردند (گفتن به ۱۸ سالگی نمی رسه. الان ۲۲ سالشه سال آخر دانشگاه مهندسی برق می خونه
نازنين: آهان اصلا همين علی. فکر می کنی زندگيش براش سريع می گذره يا کند؟ اون ثانيه ثانيه زندگيش همش در اين ترس و وحشته که نکنه فردا رو نبينه
.سپيد( يه نگاهی بهم ميندازه يعنی که: برات متاسفم آدم خر): تو انگاری خوابی و چشات بستست. علی کی اينجوره؟ روحيش از منو تو ۱۰۰ برابر بهتره. اصلا ديدی از مرگ حرف بزنه؟ همش اين ور و اون ور مسافرت گردش. خاطراتشو اگه بنويسه ميشه يه کتاب قطور
(نازنين ( هيچی نميگه چون ميدونه حق با سپيده
سپيد: ميدونی آدما خودشونم ميدونن زندگی به اين کوتاهيام که ميگن نيست. منتها می خوان فقط خواب باشن. چشماشونو ببندن. بعد انتظار دارن زمانم باهاشون از حرکت بايسته که خوب...نميشه. مسئله سر استفاده از زمانِ. يه روز ۲۴ ساعته. نه کمه نه زياد. فقط بايد بدونی که چه طور ازش استفاده کنی. زندگی کوتاه نيست. اين آدمان که کوتاهش می کنن. با خواسته های بی جاشون و ادعاهای انجام نشدنی در انتظار معجزند. انقدر می خوابن که وقتی از خواب بيدار شدند می بينن همه جا رو آب برده. اين ديگه تقصير زمان نيست. حالا ديدی عزيزم؟ همه چی بستگی به اين داره از چه ديدی بهش نگاه کنی. زندگی که تا فردا فکر می کرده ۲ روزست برات کردم هميشگی ( می خنده و چشمکی ميزنه) يه عمر با سپيد
(نازنين: (جوابی نميده و با لبخندی سرشو به معنای تاسف تکون ميده