Thursday, July 13, 2006

دروغگو


تازگيا عادت کرده ايم به دروغ گفتن. به دم قبايتان بر نخورد با جنابعالی نیستم. شخص حقير را می گويم. البته در زمان های گذشته نيز ما دروغ ها می گفتيم اما اين روزها بگويی و نگويی بلبل شده ايم. و از شما چه پنهان که عجيب حال می دهد دروغگويی. پس بگو که چرا چوپان دروغگو دست از کار پسند (ناپسند) خود بر نمی داشت و همان طور بی وقفه اهالی ده را سر کار می گذاشت. چون بسيار بسيار احساس لذت بخشی به آدم دست می دهد از اينکه بداند ديگران نمی دانند. يا ابله اند و باور می کنند و يا خود را به ابلهگی می زنند و در ظاهر يقين به باور دارند. خلاصه کلام: دروغگويی کاری بسيار خوشايند و پر منفعتيست. از آنجا که باعث خوشحالی ماست پس بياييد شاد باشيم و همه يک صدا دروغ بگوييم
نتيجه اخلاقی: گور بابای هر چی راستی و آدم درستکار
به در گفتيم تا شايد ديوار حواسش را اينبار جمع کند و بلکه بشنود
(هر نوشته صداييست. بدون سفر در دنيای کلمات قضاوت مکن)