Monday, December 17, 2007

ستاره شماری

برای شمردن ستاره های آسمون وقت زیاده. یعنی هر شب کافیه پرده رو کنار بکشی و آسمونو نگاه کنی. تا بخوای ستاره هست که برات سوسو کنه و چشمک بزنه

نزدیک به بیست ساله که این حرفو هر شب به خودم می زنم و بیست ساله که یک ستاره هم ندیدم
شروعش به همین سادگی بود و پایانش حتی ساده تر از آغازش. همیشه فکر می کردم صدایی رو که با تمام وجود
هر لحظه می شنوم برای همیشه با من باقی می مونه. انقدر غرق این باور غلط شده بودم که زمانی که دیگه صدام نکرد هنوز باورم نشده بود و خودمو در آغوشش رها کردم. اما دستاش برای گرفتن دستام جلو نیومد. خودشو به عقب کشید و من که هنوز در خواب غفلت بودم به امید تماس دوباره اندامش از همه جا بی خبر با چشمانی بسته با صورت به زمین خوردم. وقتی به بالا نگاه کردم پشتشو بهم کرد و با انگشت به آسمون اشاره کرد. آسمونی که همیشه در خیالم پر از ستاره های درخشان کوچولو بود پرده ی تاریک خاموشی بیش نبود. پنداری هیچ گاه از ستاره ای خبری نبوده و رقص ستاره ها و آرزوی شمردن تک تکشون تنها یک رویا
امشب برای اولین بار پرده های پنجره اتاقمو کناری زدم. پنجره رو باز کردم. چشمامو برای لحظه ای بستم. شاید هنوز رویای شمردن ستاره ها رو باور داشتم و حتی آسمون تاریک خاموش امید منو از بین نبرده بود. چشمامو به ارومی باز کردم. نسیم خنکی صورتمو نوازش می داد. به آسمون نگاهی کردم: پر از ستاره های کوچولو درخشان
هنوزم برای شمردن ستاره ها دیر نشده
پس می شمارم:....... ۶ ۵ ۴ ۳ ۲ ۱