Friday, February 08, 2008

پاسخ


اینو برای دوستی می نویسم که چند روز پیش با هم و در کنار هم مشغول درد و دل بودیم. ناگهان سرم فریاد زد و با چشمانی لرزان به من خیره شد: تو معنای تنهایی را نمی دانی
شاید این نوشته جواب من به صدای خشمناک و شکسته دوستم باشد. بشنو سخن دوست را


قشنگه وقتی جایی رو برای خلوت کردن داری اما قشنگ تر اینه که بدونی یه روز که از خلوت خودت درومدی جایی رو در آغوش دیگری داری. صدای پای تنهایی همیشه به گوش نمی رسه اما وقتی میاد پا روی قلبت میذاره و تو سنگینیشو با وجودت حس می کنی. گاهی پذیرای این مهمون ناخوانده میشی. اما گاهی می خوای در قلبتو به روش باز نکنی. رفیق و دوست تنهایی بودن شاید فرصتی دوباره برای پذیرفتن و شناخت خودت بهت بده. شایدم تنها نمک به رو زخمت بپاشه. تنهایی فریاد و صداهای گوش خراشو ازت دور می کنه. اما گاهی هم تو رو دلتنگ خنده های دوستان می کنه. تنهایی صدای بارون رو به گوشت می رسونه. اما گاهی هم صدای رعد و طوفان رو برات به همراه میاره
و تو دوست من دوست تنهای من قلبت را به روی دریچه ای باز کن که تنهایی تنها مهمان امروز باشد و برایت تنها زیبایی را به ارمغان بیاورد. تنهایی نیز می تواند زیبا باشد
با تو به تماشای تنهاییت می نشینم