Thursday, December 27, 2007

دیرم شده


آهای تو آره تو کجا با این عجله؟
هان؟ من؟
مگه غیر تو اینجا کسی/چیزی هم هست؟ تو دیگه
...ببین من خیلی عجله دارم باید بر
میگم کجا داری میری؟
من؟ آهان آره گفتی اینو که. خب من دارم میرم دیگه میرم آهان از اینجا
کجا؟
چی کجا؟
حالم داره از این مسخره بازیات بهم می خوره. دارم با زبون آدمیزاد بهت میگم خبر مرگت کجا داری تشریفتو می بری

خب من ببین وای دیرم شد. جا می مونم ها!!! ببین من اینجام الان دیگه اما اگه تو بذاری دیگه اینجا نیستم
ببینم اینم یه بازی جدیده که امروز اختراع کردی یا می خوای کفر منو در بیاری
بازی؟ وای گفتی. دلم لک زده برای یه بازی حسابی اما به جون تو الان اصلا وقتشو ندارم بمونه واسه بعد باشه؟
چشماش گرد میشه! کی خواست الان بازی کنه؟ من از تو یه سوال ساده پرسیدم که جوابش یه کلمه ست حالا تو هی می پیچونیش. هر چند باید تا الان بهش عادت کرده باشم
وای وای نگاه کن (ساعتمو بهش نشون میدم) ببین چقدر دیرم شده؟! من باید برم من خیلی دیرم شده
جالبه یه دفعه منو یاد اون خرگوشه تو کارتون آلیس در سرزمین عجایب انداختی. نکنه بازیت همینه؟ کور خوندی اگه فکر کردی منم مثل آلیس می افتم دنبالت
آلیس؟ هیچ وقت از این کارتون خوشم نیومده. خودت خواستی تماشاش کن ولی من بگم که کارتنشو ندارم
کی خواست کارتون ببینه ابله؟ تو اصلا به حرفای من گوش میدی یا من دارم با یه تیکه سنگ حرف میزنم
نه نه من گوش دارم. اونم ۲ تا. بله
عجب خوب شد گفتی وگرنه نمی دونستم
با یه لبخند ملیحانه ! خب دیگه. واااای وااای دیدی چی شد؟ من دیگه کلی دیرم شد. من باید همین الان برم (بالا پایین می پرم ) بذار برم بذار برم من باید برم. ساعتو نگاه کن. من چی کار کنم حالا؟ من رفتم. فعلا
تو که آخه نگفتی هنوز..... آهای با توام؟ کجا با این عجله ؟ من تا کی.... ببین
سریع از پله ها میرم پایین در رو می بندم تا سر خیابون یک نفس می دوم. ازش که کمی دور میشم پوزخندی می زنم شونه هامو بالا می اندازم و بعد برای لحظه ای بلند بلند می خندم. هوا آفتابیه. میرم طرف دیگه خیابون تو پیاده رو. دستامو می کنم تو جیبم و آروم آروم قدم میزنم. روز قشنگیه برای پیاده روری. این طور فکر نمی کنین؟