شهزاده قصه ها
من همان هنای قصه ام که مانند سيندرلا به دنبال عشق حقيقی خود می گردد به بالای قصری می رود موهايش را به اميد شاهزاده روياهايش بلند می کند اما باد بی رحمانه گيسوانش را از او می گيرد. پس به خانه هفت مرد کوچک می روم شايد او را در آنجا بيايم. روزی پيرزنی مهربان به نزدم آيد و سيبی را از او گيرم. زهرش کار خود را ميکند. و داستان در همين جا به اتمام ميرسد. من تا انتها در تابوت شيشه ای خود خواهم ماند و مردان کوچک هميشه برايم اشک خواهند ريخت.......
<< Home