Tuesday, March 15, 2005

شهزاده قصه ها

من همان هنای قصه ام که مانند سيندرلا به دنبال عشق حقيقی خود می گردد به بالای قصری می رود موهايش را به اميد شاهزاده روياهايش بلند می کند اما باد بی رحمانه گيسوانش را از او می گيرد. پس به خانه هفت مرد کوچک می روم شايد او را در آنجا بيايم. روزی پيرزنی مهربان به نزدم آيد و سيبی را از او گيرم. زهرش کار خود را ميکند. و داستان در همين جا به اتمام ميرسد. من تا انتها در تابوت شيشه ای خود خواهم ماند و مردان کوچک هميشه برايم اشک خواهند ريخت.......