Saturday, May 19, 2007

بیزاری




.خسته ام

خسته تر از آنکه بنالم و فریاد زنم
تا کی بگویم و نشنوند آنچه در دل دارم؟
می گویند حرف دل خود را به زبان بیاور
در خود نریز
روی پای خود بایست
شجاع باش و هر شکست را پیروزی پندار
شعارهای زیباییست
...
می خندم
نه به آنها
و نه به شعارها
به خود که اسیر و خوار دنیاییم که مرا باور ندارد و باز می گوید: تنها خود باش
سالیان سال خویش بودم و هر روز تنهاتر از تک برگی بر روی درختی در فصل پاییز
وقت آن رسیده تا بگویم
فریاد زنم: از خود خسته ام
خسته و بیزار
می خواهم آنچه باشم که نیستم
می خواهم آنکه باشم که تنها نیست
من از خود خسته ام
.خسته